لعنت به دهانی که نمیتونه بگه نه

ساخت وبلاگ

الان پیام داد بیام اخر شب سر کار دنبالت بریم یه بستنی ای چیزی بخوریم؟

من خرم گفتم باشه.حالا قیافه خسته داغون .موها ژولیده ، سرفه های حساسیتیم هم شروع شده سرفههههه هر دو دقیقه یبار .

زنگ زدم مامانم که تو رو خدا یه کرم و شامپو بردار برام بیار من قیافمو یکم شبیه آدمیزاد کنم اقلا .یه اسپری هم گفتم بگیره برام بیاره سرفه هامو خفه کنم ‌.

میدونم که شب برسم خونه غرهای بابام در انتظارمه

+ نوشته شده در یکشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۳ ساعت 20:4 توسط sweetheart  | 

زندگی یک دختر...
ما را در سایت زندگی یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sweetheart-na بازدید : 119 تاريخ : جمعه 25 شهريور 1401 ساعت: 9:28