سبز

ساخت وبلاگ

هفته ی گذشته خیلی خاکستری و سرد گذشت .حالم بد بود ،دلم شبانه روز درد میکرد ،نمیتونستم غذا بخورم ،نمیتونستم بخوابم ،مدام سرفه داشتم که از شدت سرفه تهوع میگرفتم .اگه فکر کنید بیماری خاصی یا آنفلوانزا بود ،نه .همش جنبه ی روانی داشت.بین مریض حتی نمیرفتم استراحت کنم یا چیزی بخورم که نخوام بیشتر از اون فکر کنم. میرفتم خونه فقط میخوابیدم و صبح با ذکر سگ توی زندگی بلند میشدم میرفتم سر کار.

اونقدر خشک و سرد شده بودیم با امید که دیگه پیامم نمیدادیم ،همه چیو تموم شده میدیدم . دیگه پریروز یه ۲ ساعت جور کردیم رفتیم بیرون .در نگاه اول یکم بهم خیره شدیم و خندمون گرفت .خنده ی تلخ .بعد حرف زدیم فضا بهتر شد. چقدر ناراحت شده بود از حرف من که گفته بودم باید روی همه چی فکر کنیم و گفت پیش خودم حس حماقت کردم که من چقدر نگینو دوسش داشتم و یه درصدم به بهم خوردن فکر نمیکردم بعد تو چند بار این حرفتو تکرار کردی. خب منم اون حرفو طبق حرفای خودش گفتم ،بهم برخورده بود و ناراحت بودم نمیتونستم که قربون صدقش برم. خلاصه حرف زدیم و سوتفاهم ها برطرف شد و آشتی آشتی فرداش رفتیم تو کشتی.دیروزم اضافه کار برداشته بود (بچم یه هفته پشت سر هم مونده بود سر کارش که فکرش درگیر کار باشه) ،زنگ زد گفت نمیام و به مناسبت آشتی کنون رفتیم بیرون .

فکر میکردم فقط خودم حالم بد بوده و غصه خوردم .همون روز که دوباره اوکی شدیم با هم اخر شب پیام داد که امروز تونستم بعد از یه هفته بخوابم .نمیدونم خوشحالیمو چجوری تخلیه کنم

میدونی بدیش چی بود؟ این بود که من حالم خراب بود ولی جلوی خانوادم تظاهر میکردم که خوب خوبم .شاید اگه میشستم یه دل سیر گریه میکردم اونقدر بهم سخت نمیگذشت.

این هفته سبز شروع شد.کاشکی سبز هم تموم بشه.

+ نوشته شده در شنبه ۱۴۰۱/۰۹/۰۵ ساعت 22:6 توسط sweetheart  | 

زندگی یک دختر...
ما را در سایت زندگی یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sweetheart-na بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 13 آذر 1401 ساعت: 7:03