زندگی یک دختر

متن مرتبط با «من بودم و» در سایت زندگی یک دختر نوشته شده است

خواهر شوهر _عروس

  • نمیدونم چرا به هیچ کاریم نمیرسم.اصلا این ازدواج روتین زندگیمو خیلی تغییر داده .با اینکه فعلا عقد هستیم ولی بازم همش در حال برنامه ریزی هستم که تایمای آفمون با هم جور بشه و تند تند به کارام برسم و آخرشم نصفشون باقی می مونه .بیام یکم غر بزنم سبک بشم،خیلی وقته اینجا غر نزدم .خالم چند روز دعوتمون کرد خونشون برای پاگشا و نگم که خودش و همسرش چقدر سنگ تموم گذاشتن و زحمت کشیدن و تمام سعیشونو کردن به ما خوش بگذره و تا لحظه ی آخر ما رو بردن گردوندن و جاهای مختلفو نشون دادن .هدیه هم بهمون ربع سکه دادن .مقایسه میکنم با پاگشای خواهرشوهر که شب تولد خودش گرفته بود(البته تایم دیگه ای جور نشد و خودش چندبار گفت من از اون خواهر شوهر بدجنسا نیستم که بخوام شب تولدم مهمونی پاگشا بگیرما )نمیدونم خلاصه ، یه سکه پارسیان گذاشت جلومون که ما هم برای تولدش دستبند با پلاک طلا گرفتیم بهش دادیم .خب ما توی خانوادمون خیلی سنگین تر برگزار میکنیم و این خیلی کم محسوب میشد ،بعد گفتم خب لابد نداشته بیشتر اما دیدم نخیررر از این خبرا نیست ،فقط ۶ تا خونه غیر از خونه ای که دارن میسازن دارن. از این ناراحتم که چرا همه چیو خیلی سبک برای من برگزار کردن .برای عید یه هفت سین داغون برداشتن آوردن که بعدش به مامانم گفتم ظرفاشو بریز دور ،انقدر که زشت بود .به روی خودم نیاوردم و خیلیم تشکر کردم ازشون و خودمو خوشحال نشون دادم ولی خب توی ذوقم خورده . گاهی میگم کاش مادر امید زنده بود اونوقت شاید همه چی اصولی و قشنگ برگزار میشد ‌. از طرفیم میگم اینا چیزای مهمی نیستن ،مهم خود امیده ..یه سوال ، آیا باید به امید بگم زنگ بزنه از خالم اینا تشکر کنه؟ یا زشته؟ خودم همیشه بعد از مهمونی ها زنگ میزنم تشکر میکنم و به خالم هم زنگ زدم ،ولی اینک, ...ادامه مطلب

  • وضعیت سفید

  • پریشب و دیروز اونقدر حالم بد بود که نتونستم بیام بگم چی شد. همون شب رفتم توی اتاقم هندزفری گذاشتم صدا رو گذاشتم روی آخرین درجه و دوساعت تمام زل زدم به سقف. همه چیو تموم کرده بودم توی ذهنم و داشتم فکر میکردم اگه تموم شد توقف طرح بزنم برم یه شهر دیگه کلا .مامانم گفت نگین این پسر فردا صبح زنگ میزنه ،دلش بدجوری گیره .گفتم نه دیگه تموم شده .صبح ساعت 10 پیام داد که سلام نگین جان بیداری؟ جواب ندادم.نیم ساعت بعدش زنگ زد و گفت دیشب خیلی ازم ناراحت شدی از چهرت مشخص بود .گفتم بی دلیل ناراحت نبودم رفتار خودت باعثش بود.گفت ما صحبت کرده بودیم قبلا قرار بود اگه اون حقوق باشه دیگه مهریه نباشه .گفتم ولی تو دقیقا دست گذاشتی روی اون حقوق که برای من مهم بود.دیگه توضیح داد که منظورم حقوق به همراه مهریه بود و استرس داشتم منظورمو بد رسوندم .گفتم بهتره که هر دومون فکر کنیم .گفت من فکرامو کردم درباره ی چی فکر کنیم؟گفتم درباره ی همه چی. چند لحظه مکث کرد ،قشنگ حالش گرفته شد. بعدشم خدافظی کردم . تا عصر باز فاز چس ناله داشتم و غر غر که منو چه به شوهر کردن ،داشتم زندگیمو میکردم بی دغدغه این چه کاری بود کردی آخه؟ باز به مامانم اینا گفتم با این حرفی که زدم این تا چند روز دیگه ازش خبری نمیشه شایدم دیگه زنگ نزنه اصلا . ساعت 4 دیدم پیام داد فکراتو کردی؟یکم پیام دادیم حس کردم توی پیام باز داره سوتفاهم پیش میاد و لحن صحبتا مشخص نیست.زنگ زدم مثل بچه ی آدم حرف زدیم و هر دو گفتیم نظراتمونو و خب بخوام خودمو بذارم جای اون ،اونم حق داشت .وقتی قطع کردیم انگار یه وزنه ی صد کیلوییو از روی قلبم برداشتن.درس اخلاقی: با هم حرف بزنید ،نذارید فکر و خیالاتون تلنبار بشه ،خیلی دغدغه ها و فکرها فقط ساخته ی ذهن خودتونه ،مثل ذهن , ...ادامه مطلب

  • مهمونی

  • دیشب چطور بود ؟ خیلی بهتر از انتظارم .خیلی جو صمیمی تر شده بود نسبت به قبل.شوخی و خنده ها شروع شد کم کم و وقتی رفتیم خونشون خیلی بیشتر شد .هر بار سرمو میاوردم بالا باباش داشت نگام میکرد .نمیدونم چرا وقتی باباش نگاه میکنه هول میشم شاید چون خیلی چشماش سیاهه . هم اینبار هم دفعه ی قبل ،باباش کلید کرد که یه سوال پرسید و تا جواب کافی ازم نگرفت آروم نمی گی گیرفت مثلا دیشب بهم گفت حتما انارای حیاطشونو بخورم .یه تیکه برداشتم ،حالا مگه میتونستم بخورم ، کلی فکر کردم که چطوری بخورم اینو وقتی این همه چشم رومه .با بدبختی خوردم خلاصه ،بعد باباش پرسید خب نگین خانم انار چطور بود .گفتم خیلی خوشمزه بود .بعد گفت نه قشنگ بگو مزش چطور بود ؟ گفتم چون ترش بود یکم من دوست داشتم ،کلا ترش دوست دارم. انگار بعدش گفت توصیفش کن یه همچین چیزی ،دیگه خندم گرفته بود داشتم با خودم میگفتم ولم کن دیگه یه انار خوردم دهنمو سرویس نکن مرد حسابی .یا تابلوهای نقاشی امیدو از روی دیوار برداشت آورد داد دستم ،من میگفتم به به چه زیبا! اون هی میگفت خب نظرت چیه ؟منتظر بود من براش انشای توصیفی بخونم فکر کنم . دوست داشت حرف بزنم ، صحبت میکردم منم گاهی نظر میدادم ولی نمیشد هی بپرم وسط پر حرفی کنم که .هنوز به اون درجه از راحتی با خانوادش نرسیدم که شروع کنم به تعریف و چرت و پرت گفتن.وگرنه که من با کسی خیلی راحت باشم تا صبحش میگم و میخندم(یکم ما درونگراها رو درک کنید ).خواهرش و شوهر خواهرش خیلی دوست داشتنی ان .خیلی حس خوبی گرفتم ازشون توی این دو جلسه .چقدر شوهر خواهرش هوای خانمشو داشت. تا میرفت توی آشپزخونه شوهرشم میرفت کمکش کنه .یا حواسش بود حتما میوه و شیرینی جلوش باشه. یا توی خواستگاری صحبت مامان امید شد ،خواهرش گریش گرفت ک, ...ادامه مطلب

  • لعنت به دهانی که نمیتونه بگه نه

  • الان پیام داد بیام اخر شب سر کار دنبالت بریم یه بستنی ای چیزی بخوریم؟ من خرم گفتم باشه.حالا قیافه خسته داغون .موها ژولیده ، سرفه های حساسیتیم هم شروع شده سرفههههه هر دو دقیقه یبار .زنگ زدم مامانم که تو رو خدا یه کرم و شامپو بردار برام بیار من قیافمو یکم شبیه آدمیزاد کنم اقلا .یه اسپری هم گفتم بگیره برام بیاره سرفه هامو خفه کنم ‌.میدونم که شب برسم خونه غرهای بابام در انتظارمه + نوشته شده در یکشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۳ ساعت 20:4 توسط sweetheart  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هنگام شنا مثل یه دست و پا چلفتی ،بپا به مسیر دهن ..........؟

  • آموزش های کارم شروع شد.حالا آموزش ها چی هستن؟ از ساعت ۷ رفتم که امضای حراست رو بگیرم و باز گفتن برو فردا بیا الان سرمون شلوغه ،همین حرفو پنج شنبه هم زدن بهم . نیست خیلی از حراست خوشم میاد و خاطرات خوبی دارم ازشون همشم طوری میشه که هر روز برم گل روشونو ببینم , ...ادامه مطلب

  • اول مهر

  • امشب بدجوری دلم گرفته  داره منفجر میشه دلم‌ و گلوم از بغض خدایا میدونی خودت با اون حرفشون چطوری دلم شکست.از روی نفهمی و لودگی و بی اطلاعی یه چیزی گفتن و هر هر خندیدن ولی هیچ کی نمیدونه من دارم چی میکش, ...ادامه مطلب

  • فال من

  • هاتف آن روز به من مژده ی این دولت داد که بدان جور ‌و جفا صبر و ثباتم دادند . . . امشب به دلم زد یه تفال به حافظ بزنم ببینم نتیجه ی این دلتنگی من چی میشه. و چی‌ می تونست بهتر از این غزل باشه.مخصوصا همی, ...ادامه مطلب

  • کوالا گونه

  • یه هفته ی گذشته رو به معنی واقعی زندگی کوالایی داشتم .ینی فقط رفتم دانشگاه و اومدم خونه خوابیدم .چه کوالای فرهیخته ایم من ،دانشگاه هم میرم1)نمایشگاه کتاب مث همیشه عالی .بسی کتاب خریدیم و تخلیه ی روحی شدیم .باشد که وقت کنیم و مطالعشون کنیم . 2)میگم فقط خوابیدم راست میگما.روزی یه وعده غذا میخوردم و قبل و بعد از اون وعده هم خواب بودم.فقط پا میشدم با لعن و نفرین به خودم میرفتم سر کلاسام و ,کوالا,گونه ...ادامه مطلب

  • حس های خوب امروز من

  • خیلیییی کیف میده یه اتفاقیو همش توی ذهنت تصور کنی و پیش خودت بگی عمرا بشه .بعد یه روز یهو همون اتفاق بیفته. حالا این میتونه یه اتفاق کوچولو باشه یا یه چیز بزرگ. برای من تا حالا 2-3تا از این کوچولوها پیش اومده که اون لحظه ذوق مرگ شدم .امروز این لحظه از اون وقتاس که توی دلم آتیش بازیه و فشفشه روشنهخدا این حسای خوب ریزه میزه رو نصیب همه بکنه همین چند روز پیش بود که داشتم از ناامیدی و افسر,امروز ...ادامه مطلب

  • شاه پسر داریم دوماد/قند و عسل داریم عروس........نقل تر داریم دوماد/شعرو غزل داریم عروس

  • دیشب که رعد و برقا تا وقتی افتاب بزنه ادامه داشت.منم کنار سفره خوابم برددیگه ساعت 5بود پاشدم سفره رو جمع کردم مسواک زدم مث ادم خوابیدم.دو ساعت بعدشم پاشدم رفتم دانش بجویم.سر کلاس اولم هم چرت مرغوب زدم همش  تا 3کلاس داشتم.دیدیم از امفی تئاتر دانشگاه صدای دست و هورا میاد.رفتیم ببینیم چیه.بعلهههه جی بهتر از این .درباره ی ازدواج بود.با دوتا دوستام نشستیم کلی خندیدیم.نمیرفتیم معمولا این جشنای دانشگاهو.,داریم,دومادقند,داریم,عروسنقل,داریم,دومادشعرو,داریم,عروس ...ادامه مطلب

  • کوالا گونه

  • یه هفته ی گذشته رو به معنی واقعی زندگی کوالایی داشتم .ینی فقط رفتم دانشگاه و اومدم خونه خوابیدم .چه کوالای فرهیخته ایم من ،دانشگاه هم میرم1)نمایشگاه کتاب مث همیشه عالی .بسی کتاب خریدیم و تخلیه ی روحی شدیم .باشد که وقت کنیم و مطالعشون کنیم . 2)میگم فقط خوابیدم راست میگما.روزی یه وعده غذا میخوردم و قبل و بعد از اون وعده هم خواب بودم.فقط پا میشدم با لعن و نفرین به خودم میرفتم سر کلاسام و با احساس عذا,کوالا,گونه ...ادامه مطلب

  • حس های خوب امروز من

  • خیلیییی کیف میده یه اتفاقیو همش توی ذهنت تصور کنی و پیش خودت بگی عمرا بشه .بعد یه روز یهو همون اتفاق بیفته. حالا این میتونه یه اتفاق کوچولو باشه یا یه چیز بزرگ. برای من تا حالا 2-3تا از این کوچولوها پیش اومده که اون لحظه ذوق مرگ شدم .امروز این لحظه از اون وقتاس که توی دلم آتیش بازیه و فشفشه روشنهخدا این حسای خوب ریزه میزه رو نصیب همه بکنه همین چند روز پیش بود که داشتم از ناامیدی و افسردگی دق میکرد,امروز ...ادامه مطلب

  • چی بود ؟نمیدونم !

  • این یه هفته ای که گذشت شاید یه هیجان جدید بود اما به نظرم لطف خدا بود که ادامه پیدا نکرد.از درسم که افتادم هیچ فکرمم داشت کج و کوله میشد.ممکنم بود بعدا عواقب بدتری داشته باشه. این گرفتگی حال الانم خیلی بهتر از اون هیجان موقته  نشستم امروز برنامه ریزیم کردم که از فردا برم کتابخونه خر بزنم  علوم پایه هم زیادی شوخی بردار نیست.وقت تنگ است و مطلب بسیار برچسب‌ها: sweetheart + نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۴,؟نمیدونم ...ادامه مطلب

  • شب یلدای من

  • خبببب امروز ساعت 6و نیم بیدار شدم و رفتم دانشگاه تا 3.ساعت یه ربع به پنج هم باز اومدم کلاس و تا 8هستم.الانم تایم استراحته و من تهنا نشستم  حالا بعدا یکم از شخصیت بچه های کلاس زبان میگم و دلیل تنها نشستنمو هم میگم.ولی این تنهاییمو ترجیح میدم به یه سری حرف چرت و مزخرف  بهلهههه ساعت 8و نیم میرسم خونه.امشبم همخونه جان نیستش و عصر رفت خونه ی فامیلاشون برای شب یلدا.به منم گفت بیاها. فردا هم کنفرانس دارم درس شیرین دانش خانواده مبحث طلاق.تا حالا لای کتابشو باز نکردم .دیگه باید برم خونه اونو بخونم و یکمم برای امتحان شنبم بخونم. اها چون شب یلداس و تنهام برا اینکه دلم به حال خودم نسوزه میخوام شام از بیرون بگیرم   شب یلدای شما امسال چطوره راستی؟,شب یلدای منه شب هیئت حسین,شب یلدای منه,شب یلدای منه میرداماد ...ادامه مطلب

  • من بودم و سکوت و غروب گرم پاییز!

  • دیروز اومدم به منزل دانشجویی.دیشب با برادر گرام رفتیم یک عدد پیتزا زدیم به بدن که خدا رو شکر خوشش اومد.دیدم آخر شب همش اصرار میکنه که بیا فیلم ببینیم برای اخرین بار.دلم براش سوخت.اونم مث من تنها میشه حالا.خلاصه فیلممونو دیدیم.امروز صبحم مامانم اینا رفتن دیگه و من موندم و خونه ی خالی.آدم یهو اینجوری تنها بشه ،جمعه هم باشه اونم جمعه ای که دیگه آخرین روز تعطیلاته دیگه نور علی نور میشه.به زور ناهار خوردم و همینجوری منتظر موندم که همخونه ی سابق(بعله از شرش خلاص شدم)بیاد اخرین وسایلشو ببره و کلیدو تحویل بده که هر چقدر منتظر موندم نیومد.همشم حواسم بود که الان,من بودم و اسی تپل,من بودم و حاجی نصرت,من بودم ودل بود وکناری,من بودم و چشمان,من بودم و چشمان تو,من بودم وتو امیر یگانه,من بودم و شدم,من بودم و,من بودم و او بود,من بودم و یه طوطی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها